عشق یعنی...
نظرات شما عزیزان:
پسرک گرسنه اش است، به طرف یخچال می رود،
در یخچال را باز می کند...
عرق شرم بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند،
دست می برد بطری آب را بر می دارد
کمی آب در لیوان می ریزد...
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه ام بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولویش چقدر بزرگ شده است.
من لینکت کردم خاستی شما هم منو لینک کنید
به وب منم گاهی وقتا یه سر بزنی خوشحال میشم
پاسخ:مرسی از اینکه لینکم کردی می لینکمت
خوشحال میشم به وب منم سر بزنی
پاسخ:مرسی حتما سر می زنم
بلاگ خیلی خیلی جالبی داری ممنون میشم به بلاگم بیای و با نظراتت منو راهنمایی کنیپاسخ:مرسی عزیزمحتما سر می زنم
وبلاگت هنوز خیلی جای پیشرفت داره
روش خیلی کار کن
و تا می تونی زود به زود آپش کن
.
.
موفق باشی گلمپاسخ:مرسی که بهم نظر دادی وممنونم ازاینکه راهنمایی ام کردی
Power By:
LoxBlog.Com |